تنگه واشی...

بعضی روزها با اینکه جوری نیستن که دلت بخواد و اونجوری خاص پیش برن اما بازم موجبات شادی رو فراهم می کنن...

جمعه 16 مرداد صبح ساعت 6:30 حرکت کردیم به سمت فیروزکوه تا بتونیم تنگه واشی که خیلی تعریفشو شنیدیم ببینیم

با دوتا از دایی ها و مامان مرتضی

ساعت حدودا 9:30 بود که رسیدیم جاده هم نسبتا خوب بود و هوا هم عالی

بعداز کمی گشت و گذار و دنبال آ؟ذوقه گشتن و خرید کردنرفتیم دنبال یکی از اقوام مرتضی که به عنوان راهنما باهاش بریم تنگه واشی که حدودا ساعت 11 شده بود و وقتی رسیدیم با توجه به ازدهام جمعیت جاده شو بسته بودن

اینجای سفر یکروه مون خیلی ضد حال بود

برای همین به سمت خمین رود حرکت کردیم و ساعت حوالی 12:30 بود که بالاخره بعد از کلی گشتن یکجای خوب پیدا کردیم که بتونیم بمونیم

دیگه تا چای دودی درست کردیم و ناهار خوردیم ساعت 15:30 شده بود که کم کم نم بارون گرفت و مجبوری شدیم برگردیم

با توجه به ترافیک جاده و یکم گذروندن وقت توی شهر فیروزکوه ساعت 19 رسیدیم شهر دماوند و چون داخل شهربازی اونجا آشنا داشتیم حدود دوساعتی با وسایل اونجا سرگرم و شدیم و نه شب بود که به سمت کرج حرکت کردیم اما چه حرکت کردنی

درگیر ترافیک جاده و بزرگراه کردستان شدیم و راه یکساعته تا خونه رو سه ساعت علاف شدیم

یعنی رسما تا برسیم خونه دیگه داغون داغون شده بودیم

با وجود اینکه قسمت نشد تنگه رو ببینیم و برنامه باب میلمون پیش نرفت اما همین که دور هم بودیم خیلی خوش گذشت

و یک سفر یکروزه رو توی دفتر خاطراتمون ثبت کردیم...

نظرات 2 + ارسال نظر
نخودچی دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 07:37

به به همیشه به شادی و خوش گذرونی
مهم باهم بودن و دورهمیه.

بله بله مهم فقط همینه

zahraye mohsen سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 22:35 http://adamemanhavayeto.blogfa.com

به بهههه شریفه جووون
چه اتفاقی وبتو یافتم
یهو به سرم زد برم وب گردی!!!از وب انیل یافتمت
خوبی؟؟خوشی؟؟؟متاهلی خوبه؟؟راسی سلاااام علوس خانووووم
بیا وبم رمزتو بزار که اگه باز برگشتم بخونمت
بوسسسس

آخی سلام عزیزم
خوبی؟؟؟ رفتی دیگه پشت سرت هم نگاه نکردی هاااا
نی نی خوبه؟؟ به دنیا اومد؟؟ اسمش چی گذاشتی؟؟

عزیزم اومدم وبلاگت اما نظر نمی تونم بذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد